مرحله یک

ستایش خدا

تمام ستایش ها ، فقط مخصوص خدای تربیت کننده جهانیان است

ترتیل

آزمون

رب : مالكى است كه امر مملوك خود را تدبير كند عالمین : مراد عوالم انس و جن ، و جماعتهاى آنان است

حمد : به معناى ثنا و ستايش در برابر عمل جميلى است كه ثنا شونده به اختيار خود انجام داده ، بخلاف كلمه (مدح ) كه هم اين ثنا را شامل مي شود، و هم ثناى بر عمل غير اختيارى را، مثلا گفته مى شود (من فلانى را در برابر كرامتى كه دارد حمد و مدح كردم ) ولى در مورد تلالوء يك مرواريد، و يا بوى خوش يك گل نمى گوئيم آن را حمد كردم بلكه تنها مى توانيم بگوئيم (آن را مدح كردم )

در كشف الغمه از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: پدرم مرکبش را گم كرد، و فرمود: اگر خدا آن را به من بر گرداند، من او را به ستايش هائى حمد مى گويم ، كه از آن راضى شود، اتفاقا چيزى نگذشت كه پیدا شد ، آنگاه فرمود : (الحمد لله ) و ديگر هيچ نگفت ، آنگاه فرمود: در ستايش خدا از هيچ چيز فرو گذار نكردم ، چون تمامى ستايش ها را مخصوص او كردم ، هيچ حمدى نيست مگر آنكه خدا هم داخل در آنست

برهانهاى عقلى قائم است بر اينكه استقلال معلول در ذاتش و در تمامى شئونش همه بوسيله علت است ، و هر كماليكه دارد سايه ايست از هستى علتش ، پس اگر براى حسن و جمال ، حقيقتى در وجود باشد، كمال آن ، و استقلالش از آن خداى واجب الوجود متعالى است ، براى اينكه او است علتى كه تمامى علل به او منتهى مى شوند. و ثنا و حمد عبارت از اين است كه موجود با وجود خودش كمال موجود ديگرى را نشان دهد، البته موجود ديگرى كه همان علت او است ، و چون تمامى كمالها از تمامى موجودات به خداى تعالى منتهى مى شود، پس حقيقت هر ثناء و حمدى هم به او راجع مى شود، و به او منتهى مى گردد، پس بايد گفت (الحمد لله رب العالمين )

سوره حمد با سوره‌های دیگر قرآن این تفاوت را دارد که یک مطلب محوری ندارد بلکه مجموعه‌ای از مطالب محوری و امّهات مسایل قرآنی است برای همین هم هست که به سوره حمد گفته می‌شود «امّ القرآن» ام یعنی چیزی که همه چیز به او برمی‌گردد، مرجع، مقصد. به مادر هم که عرب می‌گوید «ام» چون کودک به او برمیگردد - لذاست که جای تعجب نیست که اگر ما دیدیم در همان تفسیری که اشاره کردم که امام در اوایل انقلاب بیان کردند شاید یکی دو جلسه یا بیشتر درباره باء بسم الله و مقام بسم الله صحبت کردند. (مانند امام که برای مسائل انقلاب مرجع و محور است) تفسیر امام خامنه ای

از آنجایی که لازم نیست همه سوره‌ها و آیات قرآن کریم دارای شأن نزول باشند، یکی از سوره‌هایی که برای آن شأن نزولی نقل نشده این سوره است. «خداوند متعال فرمود: من سوره حمد را میان خود و بنده ‏ام تقسیم کردم، نیمى از آن براى من، و نیمى از آن براى بنده من است، و بنده من حق دارد هر چه را مى ‏خواهد از من بخواهد. هنگامى که بنده مى‏ گوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»، خداوند بزرگ مى ‏فرماید: بنده‏ ام به نام من آغاز کرد، و بر من است که کارهاى او را به آخر رسانم و در همه حال او را پر برکت کنم، و هنگامى که مى‏گوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»، خداوند می فرماید: بنده ‏ام مرا حمد و ستایش کرد، و دانست نعمت هایى را که دارد از ناحیۀ من است، و بلاها را نیز من از او دور کردم، گواه باشید که من نعمت هاى سراى آخرت را بر نعمت هاى دنیاى او مى ‏افزایم، و بلاهاى آن جهان را نیز از او دفع مى ‏کنم، همان گونه که بلاهاى دنیا را دفع کردم. و هنگامى که مى‏ گوید: «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»، خداوند مى‏ گوید: بنده‏ ام گواهى داد که من رحمان و رحیمم، گواه باشید بهره او را از رحمتم فراوان مى‏ کنم، و سهم او را از عطایم افزون مى ‏سازم. زمانی که مى‏ گوید: «مالِک یَوْمِ الدِّینِ»، او مى ‏فرماید: گواه باشید همان گونه که او حاکمیت و مالکیت روز جزا را از آن من دانست، من در روز حساب، حسابش را آسان مى‏ کنم، حسناتش را مى‏ پذیرم، و از گناهان و خطاهایش می گذرم. وقتی مى‏ گوید: «إِیَّاک نَعْبُدُ»، خداوند بزرگ مى ‏گوید: بنده ‏ام راست مى‏ گوید، تنها مرا پرستش مى ‏کند، من شما را گواه مى ‏گیرم بر این عبادت خالص، ثوابى به او مى‏ دهم که همۀ کسانى که مخالف این بودند به حال او غبطه خورند. هنگامى که مى‏ گوید: «إِیَّاک نَسْتَعِینُ»، خدا مى ‏گوید: بنده ‏ام از من یارى جسته، و تنها به من پناه آورد، گواه باشید من او را در کارهایش کمک مى ‏کنم، در سختی ها به فریادش مى ‏رسم، و در روز پریشانى دستش را مى ‏گیرم. و هنگامى که مى‏ گوید: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ ...»، (تا آخر سوره) خداوند مى‏ گوید این خواسته بنده ‏ام بر آورده است، و او هر چه مى ‏خواهد از من بخواهد که من اجابت خواهم کرد، آنچه امید دارد، به او مى ‏بخشم و از آنچه بیم دارد ایمنش مى ‏سازم. عیون اخبار الرضا

صفات متقین

به غیب ایمان دارندنماز را برپا می دارندو از آنچه ما به آنها روزی دادیم، انفاق می کنند

ترتیل

آزمون

بالغيب: كلمه غيب بر خلاف شهادت ، عبارتست از چيزي كه در تحت حس و درك آدمى قرار ندارد، و آن عبارتست از خداى سبحان ، و آيات كبراى او، كه همه از حواس ما غايبند، و يكى از آنها وحى است

ايمان معنائى است داراى مراتبى بسيار . چون اذعان و اعتقاد، گاهى به خود چيزى پيدا مي شود و تنها اثر وجود آن چيز بر آن اعتقاد مترتب مي شود، و گاهى از اين شديدتر است ، به طوريكه به پاره اى لوازم آن نيز متعلق مى گردد و گاهى از اين نيز شديدتر مي شود، و به همه لوازم آن متعلق می شود، و از همين جا نتيجه مى گيريم : كه مؤمنين هم در اعتقادشان بغيب و به خداى حاضر و ناظر و بروز جزاى او در يك طبقه نيستند، بلكه طبقات مختلفى دارند

در كتاب معانى الاخبار از امام صادق عليه السلام روايت آمده كه در ذيل آيه : " الذين يومنون بالغيب" فرموده : يعنى كسي كه ايمان به قيام قائم عليه السلام داشته باشد و آنرا حق بداند

آيا جائز است انسان بر غير از ادراك هاى حسى ، يعنى بر مبانى عقلى اعتماد كند، يا نه ؟ و اين مسئله خود يكى از مسائلى است كه معركه آراء دانشمندان غربى اخير قرار گرفته ولی بيشتر قدماء و حكماى اسلام ، فرقى ميان ادراكات حسى و عقلى نگذاشته ، هر دو را مثل هم جائز دانسته اند بلكه گفته اند: كه برهان علمى شاءنش اجل از آنست كه پيرامون محسوسات اقامه شود، اصلا محسوسات را بدان جهت كه محسوسند شامل نمی شود

نصیحت بی فایده

قطعا کسانی که کافر شدند برایشان فرقی نمی کند آنان را بترسانی یا نترسانیایمان نخواهند آورد

ترتیل

آزمون

معناى لغوى «كفر»، پوشش و پوشاندن است. از اين رو مردم عرب، شب را «كافر» مى‌گويند؛ زيرا اشياء را مى‌پوشاند و پنهان مى‌كند و نيز به كشاورز كه بر زمين بذر مى‌پاشد و بذرها را در آن پنهان مى‌سازد کافر می گویند

کفروا: آنهایی كه در امر دين عناد و لجاجت بخرج داده در دشمنى با دين خدا از هيچ كوشش و كارشكنى كوتاهى نكردند، تا آنجا كه خداي تعالى در جنگ بدر و ساير غزوات تا آخرين نفرشان را هلاك كرد مؤيد اين احتمال تعبير (يكسان است چه ايشان را انذار بكنى و چه نكنى ) است ، چون اگر بخواهيم مورد گفتگوى در اين جمله را همه طبقات كفار بدانيم ، ملتزم باين شده ايم كه باب هدايت بكلى مسدود است ، و اصلا آمدن پيامبر اسلام سودى بحال هيچ كافرى ندارد، و حال آنكه قرآن كريم ببانگ بلند بر خلاف اين گواهى می دهد

در كافى از زبيرى از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه گفت : به امام عرضه داشتم که وجوه كفر را كه در كتاب خدا آمده برايم بيان بفرما ، فرمود: كفر در كتاب خدا بر پنج قسم است ، اول و دوم كفر جحود است که دو بخش است ، سوم كفر بترك دستورات الهى ، چهارم كفر برائت ، پنجم كفران نعمت

اللهم صل علی محمد و آل محمد